چند وقت پیشا صبح ساعت پنج تلفن خونمون به صدا در اومد.همه به حالت سکته از خواب پریدیم. فکر کردیم کسی مرده.زن عموی پیر بابام بود،ما گفتیم حتما عمو تمام کرد..
بابام ساکت بود،بعد از تمام شدن تماس گفت شام میان خونمون.
بعد از زنگ زدن بزور خوابیدیم.ساعت 8 صبح در خونه زده شد.سکته ی دوم رو زدیم،دیگه گفتیم یکی مرده.درو باز کردم،عموبا زن عموی بابم بودن،8 صبح اومدن واسه شام؟یافرق صبحانه با شام رو نمیدونن.یاساعتشون یک کم فرتی داره.
دیگه زنگ بزنن خبرمرگ هم بدن فایده نداره،چون بعداون تجربه،شبها تلفن رو از پریز میکشیم.
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
دوست دارید چه مطالبی بیشتر در این وبلاگ قرار بگیرد؟(شما میتوانیدبه بیش از یک گزینه رای دهید)
عناوین مطالب
آمار سایت
گردآورنده مطالب