عتيقه فروشي در روستايي به منزل رعيتي ساده وارد شد. ديد كاسه اي نفيس دارد كه در گوشه اي افتاده و گربه در ان اب مي خورد. ديد اگر قيمت كاسه را بپرسد رعيت ملتفت مطلب مي شود و قيمت گراني بر ان مي نهد.لذا گفت: "عمو جان چه گربه قشنگي داري ايا حاضري ان را به من بفروشي؟
رعيت گفت:چند مي خري؟
گفت:يك درهم.
رعيت گربه را گرفت و به دست عتيقه فروش داد وگفت:خيرش را ببيني.
عتيقه فروشپيش از خروج از خانه با خونسردي گفت:عموجان اين گربه ممكن است در راه تشنه اش شود بهتر است كاسه اب را هم به من بفروشي.
رعيت گفت:قربان من به اين وسيله تا به حال پنج گربه فروخته ام. كاسه فروشي نيست.
لارشفكو:
انسان هيچ وقت بيشتر از ان موقع خود را گول نمي زند كه خيال مي كند ديگران را فريب داده است.
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
دوست دارید چه مطالبی بیشتر در این وبلاگ قرار بگیرد؟(شما میتوانیدبه بیش از یک گزینه رای دهید)
عناوین مطالب
آمار سایت
گردآورنده مطالب