loading...
به سوی ظهور
محسن داوری ثانی بازدید : 265 1392/11/22 نظرات (0)

يه زماني تلويزيون فيلم امپراطور دريا رو ميداد و منم هميشه بعد از تموم شدنش جو گير ميشدم و ميرفتم حياط يه چوب برميداشتم و مثلا با دشمناي فرضي مبارزه ميكردم
يه بار بعد از انجام اون حركات داداشم بهم گفت كنار مدرسه مون يه ديوونه است از حركاتش فيلم گرفتم بيا نگاه كن
گوشي رو گرفتم و هي نگاه ميكردم سر در نمي آوردم ديوونه هه چيكار ميكنه هي به داداشم گفتم:داداشي چيكار ميكنه؟ اونم ميگفت:آخر متوجه ميشي!!
بعد دو ساعت ديدم از خودم فيلم گرفته و نشون خودم داده!!
يعني اون لحظه ميخواستم بميرم!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    دوست دارید چه مطالبی بیشتر در این وبلاگ قرار بگیرد؟(شما میتوانیدبه بیش از یک گزینه رای دهید)
    عناوین مطالب

    آمار سایت
  • کل مطالب : 315
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 39
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 47
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 50
  • بازدید ماه : 70
  • بازدید سال : 2,016
  • بازدید کلی : 29,799
  • کدهای اختصاصی

    ابزار هدايت به بالاي صفجه


    کد جلوگيري از راست کليک


    کد جلوگيري از انتخاب متن


    متحرک کردن عنوان وب

    گردآورنده مطالب