هرگاه کسي به اميد موفقيت و انجام مقصود مدتها تلاش و فعاليت کند ولي با صراحت و قاطعيت پاسخ منفي بشنود و دست رد به سينه اش گذارند و بالمره او را از کار نااميد کنند، براي بيان حالش به ضرب المثل بالا استناد جسته مي گويند: «بيچاره اين همه زحمت کشيد ولي بالاخره آب پاکي روي دستش ريختند».
هر گاه بين دو يا چند نفر در امري از امور توافق و سازگاري وجود نداشته باشد، به عبارت بالا استناد و استشهاد ميکنند.
چون قتل و نهب و خرابي و يغماگري حديقفي پيدا نکند و نائره خوي درندگي و سبعيت همه کس و همه چيز را به سوي نيستي سوق دهد در چنين حالي، جواب کساني که جوياي حال و مستفسر احوال شوند، عبارت بالا خواهد بود.
آب زير کاه به کساني اطلاق مي شود که زندگي و حشر و نشر اجتماعي خود را بر پايه مکر و عذر و حيله بنا نهند و با صورت حق به جانب ولي سيرتي نامحمود در مقام انجام مقاصد شوم خود برآيند.
لغت مرکب آتش بيار در اصطلاح عامه کنايه از کسي است که در ماهيت دعوي و اختلاف وارد نباشد بلکه کارش صرفاً سعايت و نمامي و تشديد اختلاف بوده و فطرتش چنين اقتضا کند که به قول امير قلي اميني: «ميان دو دوست يا دو خصم سخن چيني و فتنه انگيزي کند».
هر گاه کسي پس از دير زماني از خانه يا محل اختفا بيرون آيد و خود را نشان دهد، اصطلاحاً مي گويند فلاني «آفتابي شد». بحث بر سر آفتابي شدن است که بايد ديد ريشه آن از کجا آب مي خورد و چه ارتباطي با علني و آشکار شدن افراد دارد.
چون مطلبي آنقدر واضح و روشن باشد که احتياج به تعبير و تفسير نداشته باشد، به مصراع بالا استناد جسته ارسال مثل مي کنند.
اين مصراع از شعر زير است که ناظم آن را نگارنده نشناخت:
پرسي که تمناي تو از لعل لبم چيست آنجا که عيانست چه حاجت به بيانست
اگر چه عبارت مثلي بالا به همين صورت بر سر زبانهاست؛ ولي با توجه به جرياني که روي داده فکر مي کنم به اين صورت بايد تغيير داده شود " آنکه الاغ را به پشت بام برد، خودش بايد پايين بياورد " و شايد همين واقعه موجب شده باشد که عبارت بالا چزء امثله صائره درآيند.
آدمي را وقتي خجلت و شرمساري دست دهد، بدنش گرم مي شود و گونه هايش سرخي مي گيرد. خلاصه عرق شرمساري که ناشي از شدت و حدت گرمي و حرارت است از مسامات بدنش جاري مي گردد. عبارت بالا گويان آن مرتبه از شرمندگي و سرشکستگي است که خجلت زده را ياراي سربلند کردن نباشد و از فرط انفعال و سرافکندگي سر تا پا خيس عرق شود و زبانش بند آيد. اما فعل "آب شدن" که در اين عبارت به کار رفته ريشه تاريخي دارد و همان ريشه و واقعه تاريخي موجب گرديده که به صورت ضرب المثل درآيد:
اين مثل در مورد افرادي به کار مي رود که از خود راضي باشند و عجب و تکبر بيش از حد و اندازه آنها ديگران را ناراحت کند. در چنين مواردي گفته مي شود: "مثل اينکه از دماغ فيل افتاده".
هر گاه کسي از کيسه ديگري بخشندگي کند و يا از بيت المال عمومي گشاده بازي نمايد، عبارت مثلي بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحاً مي گويند: «فلاني از کيسه خليفه مي بخشد».
اختلال و نابسماني در هر يک از امور و شئون کشور ناشي از بي کفايتي و سوء تدبير رئيس و مسئول آن مؤسسه يا اداره است. چه تا آب از سرچشمه گل آلود نباشد به آن تيرگي نمي گذرد و با آن گرفتگي با سنگ و هر چه سر راه است؛ برخورد نمي کند. عبارت مثلي بالا با آنکه ساده بنظر مي رسد، ريشه تاريخي دارد و از زبان بيگانه به فارسي ترجمه شده است.
تعداد صفحات : 3