loading...
به سوی ظهور
محسن داوری ثانی بازدید : 54 1392/11/23 نظرات (0)

اگر چه عبارت مثلي بالا به همين صورت بر سر زبانهاست؛ ولي با توجه به جرياني که روي داده فکر مي کنم به اين صورت بايد تغيير داده شود " آنکه الاغ را به پشت بام برد، خودش بايد پايين بياورد " و شايد همين واقعه موجب شده باشد که عبارت بالا چزء امثله صائره درآيند.

محسن داوری ثانی بازدید : 50 1392/11/23 نظرات (0)

آدمي را وقتي خجلت و شرمساري دست دهد، بدنش گرم مي شود و گونه هايش سرخي مي گيرد. خلاصه عرق شرمساري که ناشي از شدت و حدت گرمي و حرارت است از مسامات بدنش جاري مي گردد. عبارت بالا گويان آن مرتبه از شرمندگي و سرشکستگي است که خجلت زده را ياراي سربلند کردن نباشد و از فرط انفعال و سرافکندگي سر تا پا خيس عرق شود و زبانش بند آيد. اما فعل "آب شدن" که در اين عبارت به کار رفته ريشه تاريخي دارد و همان ريشه و واقعه تاريخي موجب گرديده که به صورت ضرب المثل درآيد:

محسن داوری ثانی بازدید : 48 1392/11/23 نظرات (0)

اين مثل در مورد افرادي به کار مي رود که از خود راضي باشند و عجب و تکبر بيش از حد و اندازه آنها ديگران را ناراحت کند. در چنين مواردي گفته مي شود: "مثل اينکه از دماغ فيل افتاده".

محسن داوری ثانی بازدید : 45 1392/11/23 نظرات (0)

هر گاه کسي از کيسه ديگري بخشندگي کند و يا از بيت المال عمومي گشاده بازي نمايد، عبارت مثلي بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحاً مي گويند: «فلاني از کيسه خليفه مي بخشد».

محسن داوری ثانی بازدید : 266 1392/11/22 نظرات (0)

يه زماني تلويزيون فيلم امپراطور دريا رو ميداد و منم هميشه بعد از تموم شدنش جو گير ميشدم و ميرفتم حياط يه چوب برميداشتم و مثلا با دشمناي فرضي مبارزه ميكردم
يه بار بعد از انجام اون حركات داداشم بهم گفت كنار مدرسه مون يه ديوونه است از حركاتش فيلم گرفتم بيا نگاه كن
گوشي رو گرفتم و هي نگاه ميكردم سر در نمي آوردم ديوونه هه چيكار ميكنه هي به داداشم گفتم:داداشي چيكار ميكنه؟ اونم ميگفت:آخر متوجه ميشي!!
بعد دو ساعت ديدم از خودم فيلم گرفته و نشون خودم داده!!
يعني اون لحظه ميخواستم بميرم!

محسن داوری ثانی بازدید : 49 1392/11/22 نظرات (0)

يادمه يه مدت ميرفتم باشگاه هنر هاي رزمي.يه كيسه بوكس داشتيم كه كهنه شده بود.استاد هم براي اينكه خرج زياد نشه واسش يه روكش خريده بود.
يه بار آورد امتحان كنه ببينه اندازش درسته يا نه.
بعد از امتحان كردن درش آورد و خواست ببره كه يهو گفتم:
استاد نبرید بذاريد بمونه چونکه بعدا واسش كوچيك ميشه!!
استاد:=-|
بقيه:!:-)
خودم:-))
از اون به بعد ديگه باشگاه نرفتم!

محسن داوری ثانی بازدید : 48 1392/11/22 نظرات (0)

خاطرات شيرين.
يه بارمعلم ورزشمون دروازه وايساده بودمن هم مي خواستم پنالتي بزنم!
حالاخودم موندم4متردروازه 100مترفضاي آزادچرامن توپو زدم اونجايي كه نبايد مي زدم؟
هيچي ديگه معلممون بي هوش شد مديروناظماريختن سرش به زوربه هوش آوردنش.
انقدرترسيدم كه آخه نوك پابدشوتيدم.
بنده خدا بهوش اومد باهام كاري نداشت فقط گفت:تاآخرسال از ورزش محروم شدي.

تعداد صفحات : 40

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    دوست دارید چه مطالبی بیشتر در این وبلاگ قرار بگیرد؟(شما میتوانیدبه بیش از یک گزینه رای دهید)
    عناوین مطالب

    آمار سایت
  • کل مطالب : 315
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 186
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 258
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 261
  • بازدید ماه : 281
  • بازدید سال : 2,227
  • بازدید کلی : 30,010
  • کدهای اختصاصی

    ابزار هدايت به بالاي صفجه


    کد جلوگيري از راست کليک


    کد جلوگيري از انتخاب متن


    متحرک کردن عنوان وب

    گردآورنده مطالب